راستش بین دوست داشتن یا نداشتنت موندم ! یه روزایی که چشم باز می کنم و شعله خوشرنگ و آبی بخاری رو میبینم و ناامیدانه و اخمالو تخت گرم و نرمم رو ترک میکنم و شروع میکنم لایه لایه لباس روی هم پوشیدن و چاقی عجیبی از وجودم به نمایش میذارم و بعد توی سوز سرد صبح میرم تا سر خیابون که یه تاکسی محض رضای خدا منو سوار کنه و بعد اگه به موقع برسم به مقصد  با دماغی قرمز پا به محل کارِ شبیه یخچالم میگذارم  اون موقع ها اصلا دوستت ندارم و این دوست نداشتن میاد و میاد تا همون وسطای اسفند که متولد شدم  مطمئنم همون موقع از توی قنداق هم حس خوبی نداشتم چون صددرصد یه گوشه ونگ ونگ صدای من می اومده اما خب مامانم حتما داشته خونه تی میکرده ! اما خب  وقتی یه شال و کلاه و جوراب پشمی میبینم دلم براشون ضعف میره، با چتر و بارون خیلی حال میکنم و دیدن مامانِ قلاب و کاموا به دست کنار بخاری بهم کلی انرژی تزریق میکنه، بوی گل نرگس تو شهرمون میپیچه و کلی برو بیا به پا میکنه، لبو فروشای سر خیابون و اون بخاری که میره به هوا عشق منن و همینجور میتونم از کلی قشنگیات هم هی بگم، با اینا میتونم بگه که من دوستت هم دارم ! توی همون سوز و سرما که کلی غر میزنم از دستش وقتی با اون بادداغ و شرجی هم مقایسه ت میکنم ازت راضیم تا حدودی !!

و حالا برای اولین بار توی عمرم دارم میارم که برفت رو هم ببینم امیدوارم با اون بیچاره حال کنم :|


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Mike مهد کودک ايده کلاس کامپیوتر ღ.·دنیای رنگارنگـ من.· ™`ღ Robert تیم انمیشن سازی یاریگران دفتر خانه اسناد رسمي161 اهواز